محل تبلیغات شما

کوه های اطراف تهران، پراز دکه های سلامتی ست.ملت هم خوشدلانه تا صدای موسیقی سنتی را می شنوند،می زنند زیر آواز.موزیک شاد باشد، دستی می افشانند و کمری می جنباندند.آب انار و زرشک تازه، خوراک عدسی و نیمرو.خلاصه بقول جوان ها همه تو فاز سلامتی بسرمی بردند.همین جماعت، عصر که به شهر باز می گردند، دوباره، سوسیس و کالباس و کله پاچه ی چرب را چنان با ولع می خورند،انگار نه انگار، صبح توی کوه، دائم از خطر فشارو چربی خون بالا سخن ها می سرودند.
دست برقضا یکی از دوستان راکه عرق خوری ست بی همتا، در یکی از مراسم عزاداری مذهبی دیدم، چنان با صدای بلند صلوات می فرستاد،انگار نه انگار باده را چون آب می نوشد! آخر صلوات که اضافه کرد:"و عجل فرجهم" نگاهش کردم و آهسته پرسیدم:"تو هنوز همونجوری عرق می خوری؟"گفت:"آره.هرچی جای خودش. الان باید صلوات فرستاد، اونجام باید عرق خورد."
هستند کسانی که این همه را از رندی و زرنگی ایرانیان می دانند و مگر همین ایرانی ها نیستند که در سرزمین خودشان، آب دهان وزباله بر زمین می اندازند،در رانندگی به هیچ صراطی مستقیم نیستند و از تنبلی و از زیر کار در رفتن،همتا ندارند اما همین که پای شان به آنسوی مرز باز می شود، آداب معاشرت را سرآمد دیگران می شوند، اصول رانندگی را دقیق رعایت می کنند و در سختکوشی و تلاش، زبانزد خاص و عام می شوند. انگار نه انگار که در فرهنگ ایرانی، مثلی هست که می گوید:"چراغی که به منزل رواست، به مسجد حرام است".(مازیار متین)

خوشبین های بی منطق

اگر من فیلمساز بودم

آن چراغی که به منزل روا بود!

عرق ,آب ,همین ,ها ,انگار ,صلوات ,که به ,چراغی که ,به منزل ,که در ,نه انگار

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی خواجه نصیرالدین طوسی